تو در چه حالی رفیق ؟

ساخت وبلاگ

محبوب من !
شب‌هایی که من بی قرارتر از همیشه کُنج خلوت خویش برایت مینویسم؛
 تو در چه حالی؟
وقت‌هایی که من این خیابان ها را دنبال اثری از توام؛ 
تو در چه حالی؟ 
وقتی بغض گلویم را فشار میدهد و همیشه او بر من چیره میشود؛ 
تو در چه حالی؟ 
وقتی من ساعت ها مینشینم و سقوط قطره‌های باران را نگاه میکنم؛ 
تو در چه حالی؟ 
رفیق من ، تو در چه حالی؟ 
نمیدانم کجای دنیایی اما من میان تمام این روز‌ها و شب‌ها، میان این خیابان‌ها، بغض‌ها، باران‌ها، میان این نوشتن ها تو را میبینم .
نمی دانم... تو به من بگو ، رفیق...

 آیا تو جزئی از وجود منی؟! 

یا من و هستی‌ِ‌من ، در عشق تو حل شده؟

نمی دانم تو را دارم یا نه؛ نمی دانم خودم را پیدا کردم یا هنوز لا‌به‌لای آن کوچه‌های مه گرفته دنبال خودم میگردم...

نمی‌دانم که من نیستم، یا تو!؟ 
شایدم هر دو...‌..
از آن منِ همیشگی چیزی باقی‌نمانده جز یک چمدان پر از شعار‌..‌!
رفیق جان ،
این منم ! این منِ پریشانم که هیچ شباهتی با کسی که بودم ندارم.‌..
تو در چه حالی؟ 
شاید تو هم میانِ روز‌های تقویم یا میان گندم‌زار یا حتی موج‌رودها و گل‌های صورتی دنبال من میگردی
شاید ذهن تو هم پر شده از این سوال که من در چه حالم.
شاید تو هم فکر میکنی گم شدی، من را هم گم کردی، یا هردویمان گم شدیم!
آه
باز هم درِ این چمدان خوش‌خیال پر شعار باز شد...
نه ! تو اصلا یادت هم نمی‌آید که من عاشق گندم‌زار بودم یا در خاطرت نیست که من چقدرگل های صورتی را دوست داشتم.


تا افکارِ ناآرام من ، به روح خسته‌ام هجوم نیاورده اند این چمدان شوم را می‌بندم‌!
من هنوز کار دارم!؛ من باید این جاده های باقی مانده را طی کنم تا جایی که  اولین رد پا از تو را ببینم.
اما رفیق من 
تو در چه حالی...

هرچی آرزوی خوبه مال تو...
ما را در سایت هرچی آرزوی خوبه مال تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : z-respinaa بازدید : 151 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 16:05