آن لحظه ها که مات در انزوای خویش یا درمیان جمعخاموش می نشینم ، موسیقیِ نگاه تو را گوش میکنم .گاهی میانِ مَردم ، در ازدحام شهر غیر از تو ، هر چه هست فراموش می کنم . بخوانید, ...ادامه مطلب
دلم برای دخترانه های وجودم تنگ شدهبرای شیطنت های بی وقفه ،بی خیالی های هر روزه ،ناز و کرشمه های من و آیینه ،خنده های بلند و بی دلیل ،برای آن احساسات مهار نشدنی ........ بخوانید, ...ادامه مطلب
هیس… حواس تنهایی ام را با خاطرات باتو بودن پرت کرده ام… بگو کسی حرفی نزند… بگذار لحظه ای آرام بگیرم, ...ادامه مطلب
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را ، ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم, ...ادامه مطلب
محبوب من !شبهایی که من بی قرارتر از همیشه کُنج خلوت خویش برایت مینویسم؛ تو در چه حالی؟وقتهایی که من این خیابان ها را دنبال اثری از توام؛ تو در چه حالی؟ وقتی بغض گلویم را فشار میدهد و همیشه او بر من چیره میشود؛ تو در چه حالی؟ وقتی من ساعت ها مینشینم و سقوط قطرههای باران را نگاه میکنم؛ تو در چه حالی؟ رفیق من ، تو در چه حالی؟ نمیدانم کجای دنیایی اما من میان تمام این روزها و شبها، میان این خیابانها، بغضها، بارانها، میان این نوشتن ها تو را میبینم .نمی دانم... تو به من بگو ، رفیق... آیا تو جزئی از وجود منی؟! یا من و هستیِمن ، در عشق تو حل شده؟نمی دانم تو را دارم یا نه؛ نمی دانم خودم را پیدا کردم یا هنوز لابهلای آن کوچههای مه گرفته دنبال خودم میگردم...نمیدانم که من نیستم، یا تو!؟ شایدم هر دو.....از آن منِ همیشگی چیزی باقینمانده جز یک چمدان پر از شعار..!رفیق جان ،این منم ! این منِ پریشانم که هیچ شباهتی با کسی که بودم ندارم...تو در چه حالی؟ شاید تو هم میانِ روزهای تقویم یا میان گندمزار یا حتی موجرودها و گلهای صورتی دنبال من میگردیشاید ذهن تو هم پر شده از این سوال که من در چه حالم.شاید تو هم فکر میکنی گم شدی، من را هم گم کردی، یا هردویمان گم شدیم!آهباز هم درِ این چمدان خوشخیال پر شعار باز شد...نه ! تو اصلا یادت هم نمیآید که من عاشق گندمزار بودم یا در خاطرت نیست که من چقدرگل های صورتی را دوست داشتم.تا افکارِ ناآرام من ، به روح خستهام هجوم نیاورده اند این چمدان شوم را میبندم!من هنوز کار دارم!؛ من باید این جاده های باقی مانده را طی کنم تا جایی که اولین رد پا از تو را ببینم.اما رفیق من , ...ادامه مطلب
زندگی تکرار فرداهای ماست می رسد روزی که فردا نیستیم . جمعه ها دلگیر نیست شاید دلمان پیش کسی هست که نیست ...!, ...ادامه مطلب
گفته بودند که از دل برود یار، چو از دیده برفت ؛سالها هست که از دیده ی من رفتی لیک ، دلم از مهر تو آکنده هنوز ... بخوانید, ...ادامه مطلب
صبح ها که دکمه های لباسم را می بندم به این فکر میکنم که چه کسی آنها را باز خواهد کرد ؟ خودم یا مُرده شور ؟ دنیا همین قدر غیر قابل پیش بینی است به آنهایی که دوستشان دارید ، بی بهانه بگوئید : ٬٬دوستت دارم ٬٬. بگوئید : در این دنیای شلوغ سنجاقشان کرده اید با دلتان . بگوئید : گاهی فرصت باهم بودنمان, ...ادامه مطلب
ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ به خودم میگویم :در دیاری که پر از دیوار است ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ؟! ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﻮﺳﺖ؟! ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ ... ﺣﺲ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﮔﻮﯾﺪ : ﺑﺸﮑﻦ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ، ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺩﺍﺭﯼ ! ﭼﻪ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﯼ؟! ﺗو " خدﺍ " ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ " ﺧﺪﺍ " ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁﺧﺮ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ... , ...ادامه مطلب
آدم هایی که شما را بارها و بارها می آزارند ، مانند کاغذ سمباده هستند . آن ها شما را می خراشند ، اما در نهایت این شما هستید که سیقلی و براق خواهید شد و آن ها مستهلک و فرسوده . ,انرژی مثبت,انرژی مثبت جملات,انرژی مثبت تلگرام,انرژی مثبت و کائنات,انرژی مثبت درمانی,انرژی مثبت در زندگی,انرژی مثبت عکس,انرژی مثبت در تلگرام,انرژي مثبت,انرژی مثبت در خانه ...ادامه مطلب