شرح دلتنگی ما را نتوان کرد بیان
چشم بیچاره ما، خیره به راه
دست آواره ما، تاب زنان
بغض ناخوانده هنوز راهبند نفسی ست
که هر از گاهی از سینه برون می آید
چه توان کرد؟ سکوت .
چه توان گفت؟ فغان .
واژگانی اندک
حرف هایی بسیار
قلب ما لبریز از شور و عزاست
سرِ ما سنگین است، زیر بار نظر و فکر و خیال
لحظه ای مکث ، درنگ !
اندکی صبر ، سکوت !
راه کجا چاه کجاست ؟
هرچی آرزوی خوبه مال تو...برچسب : نویسنده : z-respinaa بازدید : 97